my famous world ep 10


ss501_story

کیو رفتو درو باز کرد!

"هی ببینم بدون من می خوای چشن بگیرید؟

تمام نگاها به طرف صدا برگشت

یونا:به سلام خیلی وقته ندیده بودیمت بیا تو !

"جواب سوال منو بدید بی معرفتا!

من:بابا نونا معلومه که بدون تو نمی شه!

"پس چرا دارید می گیرید؟

الن:اخه ما از کجا باید می دونستیم؟

هانی:راست می گه راست می گه!

"اخه کی دیدید من تولد داداشمو از دست بدم؟

ثوری:امسال!

"هی شما هنوزم همون طورید پروو!

هیون:اخه اینا عوض بشو؟پینوکیو تو 50قسمت ادم شود اما اینا!؟

یونا:هیون داشتیم؟این کارا رو بکنی النو با خودمون می بریم دیگه هم برنمی گردیما!

جونگ مین:هی ناسلامتی تولد من بودا!

"راست می گه راست می گه!بیا بریم داداش جونی

بالاخره تولد تموم شدو ما داشتیم می رفتیم خونمون ماشینمونو یکم دور تر از خونه پسرا پارک کرده بودیم که جونگ مین نفهمه پس مجبور بودیم که پیاده بریم اول پسرا هم می خواستن که با ما بیان اما ما قبول نکردیم و گفتیم که پیش خواهر جونگ مین بمونن داشتیم میرفتیم که یهو یه صدای جیغ از تویه یکی از کوچه ها اومد!

ثوری:کی بود؟

هانی:وای خدا بزار از قدرت تلپاتیم استفاده کنم ببینم کی بود!اخه ما هم مثل تو چمی دونیم کی بود

یونا:می یاین بریم ببینیم چی شده؟

الن:ول کن بابا بیا بریم به ما چه

من:بابا بیاین بریم شاید یکی به کمک نیاز داشته باشه!بیاین

ثوری:ای حس انسان دوستانت منو کشته بیا بریم بینم حوصله داری

یونا:اینا رو در هر حال منو ائع داریم می ریم هرکس خواس بیاد!

هانی:وایسید منم می یام!

الن:ما هم اینجا وایمیسیم تا اگه اتفاقی افتاد یکی باشه!

من:اتفاقی که نمی یوفته ولی باشه هرجور راحتید

هانی:بدویید بریم دیگه

و به سمت کوچه راه افتادیم کوچه تنگ وتاریکی و در عین حال بلندی بود هر چه قدر می رفتیم نه خبری از زنی بود که جیغ زده نه هم کوچه تموم می شد وسطای کوچه بودیم

یونا:بیاین بریم بابا کسی اینجا نیس

هانی:پس اون صدای جیغ چی بود؟

یونا:چه می دونم می بینی که کسی نیس بیاید بریم

برگشتیم بریم که یهو یکی گفت:کجا؟تازه داشتید به جاهای خوب می رسیدید اگه یه ذره جلو تر می رفتیم کارمارو اسون تر می کردید اما مثل اینکه از اون دخترای پردردسرید!

هانی:هی تو دیگه کی هستی؟

"سوال خوبیه من؟!

یونا:هوی یارو با ما چیکار داری؟ولمون کن برادر من بچه ها بیاین بریم

"به همین راحتی بچه ها بیاین بریم!؟و داشت به ما نزدیک نزدیک تر می شد

*****************

الن:دیر نکردن نکنه براشون اتفاقی افتاده؟

ثوری که سرش تو مبایلش بود و حواسش خیلی نبود گفت:هان!نه بابا چه اتفاقی اخه؟

الن:نمی دونم هرچی بیا بریم ببینم چی شده

ثوری:ول کن الن جونم مگه قرار نبود ما اینجا بشینیم تا اگه اتفاقی افتاد به بقیه خبر بدیم؟

الن:راست می گی!پس منتظر می مونیم

"اول بزار جواب سوال دوستت. بدم!اون صدای جیغی که شنیدی می دونی چی بود؟صدایی بود که تا چند دقیقه اینده شما هم می کشید البته اگه بتونید!

من:هی هی منظورت چیه درست صحبت کنم ما هم بفهمیم!

"چه قدر تو کم طاقی صب کنم

که یهو کوشیش زنگ خرد حواسش نبود که ما هم داشتیم با نگاهامون با هم حرف می زدیم و قرار شد که با یک دو سه یونا سریع فلنگو ببیندیم اما همین که یونا یک دو سه رو گفت.............

نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





نوشته شده در پنج شنبه 19 مرداد 1391برچسب:,ساعت 21:46 توسط kiana| |


Power By: LoxBlog.Com